اهالي راز بزرگي را نقل ميكنند، داستاني عجيب و زيبا. البته اين مساله به معني غيرواقعي بودن نقل و روايت آنها نيست. شايد آيندگان و حتي در دوران خود ما...
مياندوآب در دنياي قديم از مناطق پررونق ايران به شمار ميآمد
سايه ميگستراند بر سينه راه، حضور سنگين و معنادار مسافر. جاده است و بينهايت واژه كه از وجود سرشار ميشود و سر تعظيم به آستان معبود فرو ميسايد. آن گاه كه آدمي خود را كوچك يافت در اين گيتي، ندايي ميآيد تو اي مسافر همانا بهترين مخلوق هستي. جادهاي از نور كه تو را به سوي آفتاب ميخواند. پس به نام او راهي شو. باز شناس نشانهها را در پس سنگ، آب، درخت و باران... .
اينجا مياندوآب است. گوشهاي از ايران زيباي ما. شهري كه جاري است ميان دورود پرخروش، يكي سمينه نام دارد و ديگري زرينه هر دو با پسوند رود و اما ميان اين دو آب شهري در حركت است با تاريخ و طبيعتي بكر. گذرگاهي براي امراي ماد، اورارتو، كرد، سلجوقي، ترك و مغول؛ همگي زندگي كردهاند و حكومت. حالا پس از اين همه سال دوباره صدايشان ميكنيم... اينجا مياندوآب است مردماني بلند نام دارد و نيك سيرت. آگر به اينجا آمدي نرم و آهسته بيا مبادا... .
ردي از شهر در غربت
شهر قدمت زيادي دارد، خيلي زياد. هرچند آثار مكتوب آن در دورههاي مختلف از بين رفته است، اما در شهرها و روستاهاي مجاور هنوز ميتوان زمزمههاي گذشتگان را از سينه پيران شنيد و خط نوشته گذشتگان را بر كتيبهها باز خواند. سنگ نبشتههاي مكشوفه سابقه تاريخي شهر را به هزارههاي قبل از ميلاد پيوند ميدهند. اين نشانهها گوياي آن است كه شهر مياندوآب و حومه آن در دنياي قديم يكي از مناطق پررونق محسوب شده است.
اولين سند معتبري كه در اطراف مياندوآب به دست آمده، سنگ نبشتهاي است به زبان اورارتويي كه در روستاي داش تپه در 21 كيلومتري شمال باختري شهر مياندوآب به دست آمده است. دو قطعه بزرگ اين كتيبه را از آن محل به موزه بريتانيا انتقال دادهاند. حالا چرا و چگونه اين آثار در غربت و دور از اصل خويشند بماند كه داستانش بس تراژديك است. بايد به فكر حفظ و نگهداري ديگر آثار بود، با اندك همت و تدبيري.
از ديروز تا امروز
به دورههاي پيش از تاريخ، هزاره اول ميلاد، دورههاي تاريخي 1500 تا 3000 سال پيش، دورههاي اسلامي 1400 سال قبل و عصر حاضر خوش آمديد. همه و همه در شهر گرد هم آمدهاند تا باز گويند داستان زندگي خود را. اين همه به نشاني خيابان امام خميني ـ داخل پارك معلم. اين موزه سال 1346 شمسي تاسيس شد يك بار هم در سال 1383 مورد لطف مسوولان قرار گرفت و توسعه داده شد و مرمت. دستشان درد نكند.
اشياي موجود در اين گنجينه شامل سنگهاي ابسيدين (سنگ آتشفشاني سياه رنگي)، سفال، فلز، آجر، كاشي، شيشه و سكه است. البته برخي از اشياي موزه متعلق به ديگر شهرها و مناطق مختلف كشور است. جاهايي مانند تپه سيلك كاشان، تپه حسنلوي نقده، اشيا و ابزار آلات مفرغي لرستان و نيشابور، گرگان و آثاري از منطقه اسماعيلآباد و عمارلو رودبار و... .
موزه بخش ديگري هم دارد كه آثار مربوط به گنجينه مردمشناسي در آن به نمايش گذاشته شده است. مجسمههايي با لباسهاي رنگي محلي، زيبا و دلربا... ميروند تا در دنياي مد براي هميشه در موزه جا خوش كنند!
عبادتگاهي پرفروغ
اگر از كوچه و پسكوچههاي خيابان 17 شهريور گذر كني در داخل يكي از آنها مجذوب معماري بنايي خواهي شد كه دستكم 200 سال قدمت دارد. اين اثر خيرهكننده مسجد طاق نام دارد. معروف است كه اين عبادتگاه توسط احمدخان بيگلربيگي حاكم مراغه ساخته شده است. بناي مسجد به صورت شبستاني ستوندار با پوشش طاق و گنبد است كه از 9 گنبد كوچك تشكيل يافته و بر طاقها، 4 ستون مياني و جرزهاي ديواري قرار گرفتهاند كه ستونهاي مياني، مكعب شكل هستند. طاقها از آجر با ملات گچ، شالوده از سنگ و ديوارها از خشت ساخته شدهاند و در دورههاي بعد، بخشهاي ديگري به مسجد اضافه شده است. اين عبادتگاه در حال حاضر مرمت شده است. پاي در آن بگذاريد و از معبود خويش طلب كنيد آنچه دلتان ميخواهد... .
مكاني براي نمايش قدرت
بخدك به خسرو انوشيروان پيشنهاد ساخت قلعهاي را ميدهد. اين سردار در توجيه پروژه خود آموزش قدرت نظامي و جنگي را بيان ميكند. شاه موافقت ميكند و قلعههايي با بنيانهاي سخت و سفت احداث ميشود چنان سخت كه تا افق روزگار ما پاي نهاده است. البته حالا تلي از خاك شده است!
آن رزم آوران نامدار براي خود كلي اسرار نظامي داشتهاند تا جايي كه حتي كسي از سرچشمه آب قلعه مطلع نبود. اين اطلاعات فوقسري حالا لو رفته است؛ بنا بر آثار بر جاي مانده، آب مورد نياز قلعه از 4 فرسنگي را طوري به قلعه هدايت ميكردهاند كه غير از خود بخدك و تني چند از نزديكان او كسي از سرچشمه آن آگاه نبوده است.
شما اگر وسوسه شديد ميتوانيد نه مانند يك سرباز دلير، بلكه به عنوان مسافري متفكر راهي قلعه شويد. پس نشان روستاي ميلان را بگيريد و برويد تا شاهد خرابههاي آن باشيد.
داش تپه، ورود ممنوع!
اهالي راز بزرگي را نقل ميكنند، داستاني عجيب و زيبا. البته اين مساله به معني غيرواقعي بودن نقل و روايت آنها نيست. شايد آيندگان و حتي در دوران خود ما اين راز سر به مهر گشوده شود. آنها ميگويند قبر زرتشت پيامبر پاك آيين ايراني درون داش تپه قرار دارد!
روزگاري چيزي شبيه يك قلعه بر فراز داش تپه بوده است، اما به چه دليل دهانه آن با وسايل و مصالح و با نهايت مهارت مسدود شده است را نميدانيم.
اين تپه در مجاورت روستايي به همين نام و در حوالي شهر مياندوآب قرار دارد.
در سمت شرقي تپه محل يك در ورودي به درون تپه ديده ميشود كه از ساروج و آهك ساخته شده و اهالي محل اقدامات زيادي براي ورود به تپه يا درون قلعه انجام دادهاند كه تاكنون راهي را براي ورود به آن نيافتهاند.
محققان و باستانشناسان بسياري از اين تپه ديدن كردهاند و مقداري از بقاياي ظروف سفالي خرد شده در اطراف تپه يافتهاند.
از پلي تا پل ديگر
تنها 10 كيلومتر از شهر اثري هويداست كه ميتوان داستان دوران قاجار را بر ارتفاعش شنيد. پلي به نام «كوسه لر». قدم زدن روي پل يعني گام نهادن به دوران شاهان قجر. پايههايش گرچه لرزان است اما از پس اين همه سال به نبرد آب برخاسته است. كوسه لر دو پايه دارد از جنس لاشه سنگ و ملات آهك. آبشكنهاي مثلثي شكل دارد كه بقاياي آن هنوز خونمايي ميكنند. اين پل در روستاي كوسهلر روي كانالي به نام آجي گوبي كه از زرينهرود منشعب شده، بنا شده است.
پلي متروكه كه اينك با حضور مسافر، دوباره جان ميگيرد و تمناي دستان پرمهري را ميطلبد كه از سر كرم بر تن رنجورش كشيده شود... .
2068 شماره شناسنامه ديگر پل دوران قاجار است. پل تاريخي ميرزا رسول در 5 كيلومتري مياندوآب روي رودخانه زرينهرود، در گوشهاي از جاده مياندوآب اروميه جا خوش كرده است. طول اين پل 52 متر و داراي 7 دهانه است و مصالح به كار رفته در اين بنا در قسمت پايهها و سيلشكنها، سنگ و در بقيه قسمتها آجر است.
چنگيز گلي آرام است
عناصر طبيعي دست در دست هم شاهكاري خلق كردهاند تا اگر دمي فرصت بود به تاملنشيني و بازخواني راز خلقت را. در اراضي طغياني شاخههاي سيمينه رود از اجتماع هرزآبهاي تپه ماهوري جنوب و غرب روستاي خطايي تالابي به نام چنگيزگلي شكل گرفته است. وجود چند چشمه كوچك بر زيبايي اين تالاب دوصد چندان افزوده است. چشمههايي كه بيمنت و ادعا، جريان مييابند و پيوسته در حركتند به سوي آبي بيكران دريا.
تالاب چنگيزگلي يك تالاب فصلي است كه در حد فاصل 3 روستاي سبز، قرهگول و خطايي در جنوب مياندوآب قرار دارد.
دلمه و علي يار
هنوز مانده تا تصويري از زيبايي منطقه را بر جان ترسيم كرد. آدمي با سفر ره توشهاي به ارمغان خواهد آورد كه موج مثبت آن در تمام عمرش امتداد خواهد يافت. طبيعت بهترين جلوه اين الهام است. فارغ از همه نوع آلودگي. به شرط اين كه آداب معاشرت با طبيعت را فراموش نكنيم. شما را با اين انگيزه به دره دلمه دعوت خواهيم كرد. دره دلمه در پاييندست سد انحرافي نوروزلو قرار گرفته است. به دليل وجود ساحل رودخانه و همچنين آسماني آبي و نورافشاني زيباي آفتاب مورد علاقه و توجه گردشگران ارجمند است. برخي نيز به صورت تفنني به صيد ميپردازند كه ما هرگز چنين پيشنهادي به شما نميدهيم. حيف نيست دهان ماهي را خونين كرد!
اما اگر فرصتي دست داد ميتوان در مسير مياندوآب به شاهيندژ خود را ميان دره علي يار باز يافت. چمنزارهاي اطراف آن چنان مجذوبتان خواهد كرد كه حتي تا فرو نشستن خورشيد متوجه گذر لحظهها نخواهيد شد. صداي موزون دره گواراي وجودتان باد!
خريد كنيد از همه نوع
اين بخش دشوارترين قسمت سفر است و اگر بخواهيد براي هر كدام از نزديكان خويش تحفهاي ببريد، سختتر هم ميشود. البته سوغاتهاي ويژه و زياد شهر بر اين مشكل خواهد افزود. از سويي قيسي، آجيل، بادام و گردو شما را وسوسه خواهند كرد و از طرف ديگر فرش، گليم و جاجيمهاي خوش رنگ چشمك ميزنند.
اما البته در اين ميان فرش دستباف با توجه به ويژگيها و ارزشهاي هنري و تجاري خود مهمترين سوغات شهرند كه در طول تاريخ به مهمترين صنعت دستي ايران نيز تبديل شده است. نقشههايي دارند به نام زير خاكي، گل فرنگ، لچك ترنج، شاه عباس، اسليمي، شكارگاه و حيواندار... .